منابع: Beyers, Jaco (2013). ‘Can symbolsbe “Promoted” or “Demoted”?:symbols as religious phenomena’, HTS: Theological Studies, Vol. 69, No. 1, 14 Jan 2013.htte://dx.doi.org.
Daniels, Victor (2011). The Analytical Psychology of Carl Gustav Jung, http://todochiapas.mx/wp content/uploads/2011/09/CATALOGO-DE.
Dourley, John. P. (2008). Paul Tillich, Carl Jung and the Recovery of Religion, Londan and New York: Routledge.
Hull, J. A (1989). Jung:Interpretation your dreams - A guidebook to Jungian dream philosophy and psychology, New York: ST Martin Press.
Hull, R. F. C. (1982). Jung Notes from his Collected Works, Princeton University Press.
ترجمه:سیده معصومه موسوی
سید محمد بهشتیان
کارل گوستار یونگ در 26 ژوئیه 1875 میلادی در سوییس متولد شد.
او فرزند دوم خانواده و تنها پسر یک کشیش پروتستان اصلاح طلب انجیلی بود و خانواده ی او غرق مذهب بودند.هشت عمو و پدربزرگ مادری او همگی کشیش بودند در نتیجه یونگ هم مانند انها فردی مذهبی بود.
هیچ یک از روانشناسان دین،به اندازه کارل گوستاو یونگ محققان ادیان تطبیقی را تحت تأثیر قرار نداده اند.وی بیش از هر روانشناسی،از سنت های غربی و شرقی در تأیید مفاهیم و نظریات خود سود برد و به صورت فوق العاده نسبت به زندگی مذهبی نگرشی همسو داشت.یونگ بارها تأکید میکرد که دین عملکردی است که از نظر روانشناختی ضرورت دارد و غفلت از آن به ضرر فرد و جامعه میباشد.
او معمولاً در مراسم عشای ربانی توقع داشت که نمایانگر خدا به معنای واقعی باشد یونگ در روانشناسی صاحب مکتب روانشناسی تحلیلی است و در روانشناسی دین صاحب نام است و همواره به دین علاقه داشت. یونگ می گوید: "از آنجایی که دین از عمومی ترین تجلیات روان آدمی است،هیچ روانشناسی نمیتواند این امر را نادیده بگیرد که دین صرفا پدیده ای تاریخی یا اجتماعی نیست بلکه امری بسیار مهم است که با امور شخصی بسیاری از افراد ارتباط دارد."
به اعتقاد یونگ دین نگرشی است که امور ذیل را در بر دارد: "ملاحظه و مشاهده ی دقیق عوامل پویشی که به عنوان قدرت های حاکم تصور میشوند؛یعنی ارواح، شیاطین،خدایان،قوانین،افکار،آرمان ها،یا هر عامل دیگری که بشر آن ها را به عنوان موجوداتی قدرتمند،خطرناک یا تا حدودی یاری رسان در نظر میگیرد،یا موجوداتی که چنان شکوهمند زیبا و با معنی تلقی شده اند که باید با خلوص عبادت شوند."
یونگ این امور را به عنوان تجارب زندگی روزمره آدمی میپذیرد و درصدد کشف سرچشمه آن ها برمی آید؛ یعنی به دنبال یافتن ریشه دینداری آدمی است.
یونگ خدا را در زندگی انسان دخیل میداند.به اعتقاد وی خدا آمیخته با وجود انسان است.انسان با او زندگی میکند و او را احساس و تجربه مینماید.لذا منبع آن را تعیین میکند ولی سخن فلاسفه و کلامی ها را در شناخت خدا مبهم میداند.همین امر موجب شد که یونگ به عنوان کسی که منبع تجارب دینی و افکار مذهبی را روان آدمی میداند،به لا ادری گرایی و متهم شود.
یونگ در پاسخ می گوید: "از منظر یک روانشناس، درباره خدا بیش از آنچه در روان آدمی وجود دارد،نمیتوان اظهارنظر کرد؛روانشناس فقط میتواند نشانه ها و آثار،نه نشانه گذار را بشناسد.یونگ میگوید واقعیات ثابت میکنند که روان از عملکرد دینی برخوردار است.وظیفه روانشناس این است که به افراد در رسیدن به دیدگاهی که مبتنی بر وجود و ارتباط میان روان و انگاره های مقدس است،کمک کند و به جای حمله به دین یا تضعیف آن،باید روانشناسی زمینه فهم بهتر دین را فراهم سازد.روانشناسی عاری از مذهب میتواند به روان رشد نایافته کمک کند تا ارزش و حوزه تناقضات دینی بهتر شناخته شود.در حقیقت ما تنها به کمک تعارضات منطقی و ادعاهای غیر ممکن ظاهری میتوانیم به راهیابی به درک کلیت حیات امیدوار باشیم.
یونگ به دین از حیث زیست-انسانی مینگرد و ریشه اش را در روانکاوی ادمی جست و جو و بر سودمندی هایش تاکید میکند به همان اندازه که یونگ به روانشناسی دین توجه دارد فروید دین را انکار میکند.
یونگ در کتاب روانشناسی و دین میگوید: "دین کهن ترین تظاهرات روح انسانی است و نه تنها یک پدیده ی اجتماعی و تاریخی که یک مساله ی شخصی است."
یونگ از صریح ترین منتقدان اسطوره زدایی از ادیان است.او به صراحت مدعی میشود کـه خردپذیر ساختن ادیان به واسطه اسطوره زدایی از آن ها در حقیقـت از بـین بـردن کـارکرد بنیادین ادیان و به نوعی نقض غرض از آن هاسـت.او این ادعا را از طریق این پرسش مطرح میکند که: "یک دین عاری از اسطوره چه کارکردی میتواند داشته باشد؟زیرا دین اگر اساساً معنایی داشته باشد،ایـن معنـا را بایـد در اتصـال دوباره ما با اسطوره های سرمدی جست وجو کرد.
پس طبق رویکرد یونگ،از آن جا که ویژگی بنیادین دین ابراز کهن الگوهاسـت و از آن جا که محتوای کهن الگویی همواره حاوی عناصر اسطوره ای و فاقد نظام بندی عقلانی است،میتوان گفت دینی که میکوشد آموزه های خویش را معقول و خردپذیر سازد در حقیقت کارکرد خویش را از دست داده است و در تضعیف خود میکوشد؛زیرا چنـین دینی قادر به ارتباط یابی با لایه های زیرین روان افراد نخواهد بـود.از همـین روسـت کـه یونگ این ادعای مناقشه برانگیز را مطرح میکند که آیین کاتولیک آیینی برتر از پروتسـتان است،زیرا بیش از پروتستان قادر به برآوردن نیازهای روانی معتقدان خویش خواهد بود.
پـس مـدعای یونـگ صـرفاً ایـن ادعـای سـاده نیسـت کـه دین ورزی به مثابه یکی از تمایلات کهن روانی باید مورد تصـدیق قـرار گیـرد و انکـار آن موجب روان آزردگی است؛در گفتمان روانکاوی،این حقیقت امری بدیهی و ابتدایی تلقی میشود که هر سرکوبی به روان سبب ازردگی میشود.
بارزترین تجربه های دینداری یونگ در سنین 11 تا 17 سالگی است.او بعد از مکاشفات فراوان دینی که عنوان فیض الهی را برآنان نهاده بود،به یقین رسید که باید در مسیری گام نهاد که خدا میخواهد: "من فهمیدم خدا قادر است آدمی را وادار کند تا از مقاصد خود
چشم بپوشد و به اجرای بی قید شرط فرمان الهی ملزم شود."
یونگ دین را چنین تعریف میکند: "تفکر از روی وجدان و با کمال توجه درباره ی نیرویی محرک یا انرژی است که علت ان را نمیتوان در عمل ازادی فرد پیدا کرد بلکه برعکس این نیرو یا اثر فرد انسان را مقهور و مغلوب میکند.
چندان که فرد همواره بیشتر محکوم ان است تا موجد و مسبب ان به بیان دیگر دین یک حالت خاص روح انسان است بنابراین یونگ از دین اشکارا کثرت باورانه و مبتنی بر ارجاع دین به تجربه ی دین است.میتوان گفت که اعتماد وی اصطلاح دین معرف حالت خاص وجدانی است که بر اثر درک کیفیت قدسی و نورانی تغییر یافته باشد."