روانشناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز
منابع:
1- Beit-hallahmi, b & Argyle, M.(1997), Religious behavior, belief & experience, london & new york, routledge.
ترجمه:دکتر مسعود اذربایجانی
ویلیام جیمز در 11 ژانویه سال 1842 در شهر نیویورک متولد شد.او فرزند بزرگ خانواده بود و ذوق هنری و علمی را به هم آمیخته بود،امری که به ظاهر ناسازگار می نمود.
از جمله علایق همیشگی جیمز موضوع دین بود.هرچند تنها موضوع مورد علاقه جیمز نبود،ولی بی تردید یکی از دغدغه های اصلی او به شمار میرفت.در این راستا، حاصل سخنرانی های وی در دانشگاه گلیفورد مجموعه و اثر مهم و ماندگاری با عنوان "انواع تجارب دینی" منتشر شد.
وی در آوریل 1900 به یکی از دوستان خود مینویسد:
امری را که من به دنبال آن هستم وظیفه ای دشوار است؛زیرا اولاً،میخواهم بر
علیه فلسفه از تجربه درونی دفاع نمایم و اعلام کنم که تجربه ستون فقرات زندگی دینی جهان را تشکیل میدهد، ثانیا،به دنبال آن هستم که شنونده یا خواننده را وادار کنم تا چیزی را باور کند که من با اعتقاد،به آن رسیده ام یعنی بپذیرد اگرچه ممکن است تمام مظاهر خاص دین، را یعنی کیش ها و نظریات مختلف پیرامون آن پوچ و بیهوده باشند،با این حال،زندگی دینی در مجموع مهم ترین عملکرد انسان است.
نخستین نقطه عطف در روانشناسی دین،با سخنرانی های جیمز در سال های 1901 و 1902 میلادی،به دست آمد.ویلیام جیمز معتقد است که دین،یک مذاکره و مبادله است؛ارتباطی هشیار بین روان با قدرتی خارق العاده که روان به آن،احساس وابستگی کرده،و دین از طریق روان،به فرد وارد میشود.بنا بر این،از نظر جیمز،دین،ممکن است احساسات،اعمال و تجارب شخصی افراد در تنهایی شان باشد،البته تا جایی که خود را در رابطه با آنچه الهی و مقدس است،میبینند.از نظر وی، "دینِ برخاسته از عقل سلیم" و "دینِ ناشی از روح بیمار"،با هم تفاوت دارند.
همچنین جیمز،بین دو مفهوم "دین مؤسّسه ای" و "دین شخصی"،تمایز قایل شد:دین مؤسّسه ای،به یک گروه یا سازمان مذهبی،اشاره دارد و نقش مهمی در فرهنگ جامعه ایفا میکند؛امّا دین شخصی،به تجربه های خصوصی فرد،اشاره دارد که میتواند بدون توجّه به فرهنگ باشد.
معتقد بود که دین انسان،عمیق ترین و خردمندانه ترین چیز در زندگی اوست.جیمز،به فهم تجربه های دینی شخصی،بسیار علاقه مند بود و از جزم اندیشی،متنفّر بود.
بنا بر این،از نظر جیمز،دین،ممکن است احساسات، اعمال و تجارب شخصی افراد در تنهایی شان و البته در ارتباط با امر الهی و مقدّس باشد.از آن جایی که این ارتباط، ممکن است اخلاقی،جسمی و یا آیین دینی باشد، بنا بر این،آشکار است که دینی که در الهیات،فلسفه و یا سازمان های کلیسایی،بعداً رشد میکند، با این دین، متفاوت است.در واقع،تجربه های شخصی،ممکن است تمام ساعات ما را پر کند بدون این که ما حتّی الهیات را در نظرگرفته باشیم و یا به کلیسا رفته باشیم.
جیمز میکوشید تا به دین،مفهوم کاربردی بدهد؛بنابراین، اعتقاد داشت که دین،عبارت خواهد بود از تجربه و احساسِ رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه وابستگی ها روی میدهد،به طوری که انسان از این مجموعه در می یابد که بین او و آن چیزی که "امر الهی" می نامد،رابطه برقرار کرده است.
در واقع،جیمز،این طور گفته است که در هر دین،نوعی آگاهی به چیزی که "اله" نامیده میشود و نیز نوعی واکنش در برابر آن،وجود دارد.اگر چنین باشد،یک شیوه بسیار ثمربخش در مورد طبقه بندی ادیان،این است که در مورد هر یک،سؤال کنیم که ابتدا خدا (یعنی تعلّق واکنش دینی) را در کجا جستجو میکنند؟ و او را در چه جایی قرار میدهند؟ و در درجه اوّل،چه واکنشی نسبت به وی به عمل می آید؟
فهرست نوشته های جیمز در کتاب انواع تجربه های دینی که نشان دهنده ی دیدگاه اصلی جیمز در مورد دین است.
1-دین پدیده ای همگانی در نوع انسان است و بنابراین نمیتواند نابهنجاری ناشی از بیماری یا هر گونه اختلال روانی دیگر باشد.این در حالی است که ویژگی های نابهنجار در برخی رهبران دینی و پیروانشان وجود دارد.
2- حیات دینی و گرایشهای مربوط به آن یکسان نیستند ،بلکه متغییر و گاه متنوع است.عواطف دینی شامل تمایلات شدید اخلاقی و اشکال دیگر ایمان احساس گناه و احساس نجات یافتگی،ایمان آوری،تقدّس و پارسایی، یگانگی یا وحدت عرفانی با خداوند مظاهر قابل تشخیص ایمان هستند.با وجود این،این حالتها از حیث فراوانی و تکرار در ادیان گوناگون و حتی در یک دین متفاوت اند این حالات در ادیان غیر الهی نیز وجود دارند.
3-همه ی ادیان افزون بر تعیین اشکال هدایت و عبادت ،ما را به جهانی متعالی رهنمون میسازد.که با آنچه انسان با حواس ظاهری خود می یابد مشابه نیست یک تدبیر بدتر نظم فرازین ان جهان برتر را اداره میکند و اهداف و اعمال ما را در این عالم تحت تاثیر قرار میدهد.