روانشناسی دین و معنویت از دیدگاه مصطفی ملکیان
منبع:کانال تلگرامی استاد ملکیان ادرس:@mostafamalekian
انسانی که در مقام نظر،حقیقت طلب است و در مقام عمل عدالت طلب،اجازه داده در یک منطقه ای با مخالفان خود پیش میز مذاکره بنشیند.اگر تبعیت از حقیقت را در مقام نظر و تبعیت از عدالت را در مقام عمل بدانیم،میتوان با مخالفان مذاکره کرد.آیا می شود ما این حقیقت طلبی یا عدالت طلبی را نداشته باشیم؟انسان ها فی بادی النظر عدالت طلب و حق طلب اند.ولی فقط فی بادی النظر، یعنی وقتی تزاحمات دیگری پیش نیاید. اگر هیچ چیزی با حقیقت تزاحم نیابد،میل اولیه به طرف حقیقت است. و اگر چیزی با عدالت تزاحم نکند، میل اولیه به طرف عدالت است. اما اگر تزاحم نکند. فی بادی النظر این تزاحمات وجود ندارند،ولی فی بادی العمل، این تزاحمات همه وقت پیش می آید: یعنی وقتی وارد زندگی عملی میشویم،هم در مقام نظر و هم در مقام عمل گاهی حقیقت طلبی و عدالت طلبی را کنار می گذاریم.چه چیزی پیش می آید که انسان حقیقت طلبی و عدالت طلبی خود را کنار بگذارد؟این بحث مربوط به روان شناسی اجتماعی است.( خواستگاه های روانی که در مقام نظر از حقیقت طلبی و در مقام عمل هم از عدالت طلبی دست برمی داریم.)
یکی ازاین خواستگاه ها علقه های عاطفی است.هر جا علت اعراض من از حقیقت و عدالت، علقه های عاطفی باشد،در آن جا من دست خوش تعصب هستم. تعصب یعنی منکوب کردن و لگدمالی کردن حقیقت و عدالت،به سبب علقه های عاطفی است.حالا این علقه ها میتواند نسبت به پدر، مادر،برادر،خواهر،دوستان یا کسانی که با من منافع گروهی مشترک دارند نسبت به اساتیدم،یا شاگردانم،یا نسبت به مراد یا مرادهایی که دارم،یا نسبت به مرید یا مریدهایی که دارم...باشد. من نسبت به همه ی این ها میتوانم دست خوش حمیت و عصبیت بشوم و تعصب بورزم.یعنی یک جایی می فهمم که حق با X است،ولی چون y که مخالف X است،دوست من است،y را حمایت میکنم.حالا چه حق در مقام نظر باشد،که از آن به حقیقت تعبیر میکنیم و چه حق در مقام عمل باشد که از آن به عدالت تعبیر میکنیم.